شورشر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب. (از ناظم الاطباء). فتنه و فساد: تا برنهاد زلفک شوریده را به رخ اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر. عماره. قولش مقر و مایۀ نور دل تیغش مکان و معدن شور و شر. ناصرخسرو. سرش مدام ز شور شراب عشق خراب چو مست دایم از آن گرد شور و شر میگشت. سعدی. عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزۀ جادوی تو بود. حافظ. و رجوع به شور و ترکیبات آن شود
شورشر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب. (از ناظم الاطباء). فتنه و فساد: تا برنهاد زلفک شوریده را به رخ اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر. عماره. قولش مقر و مایۀ نور دل تیغش مکان و معدن شور و شر. ناصرخسرو. سرش مدام ز شور شراب عشق خراب چو مست دایم از آن گرد شور و شر میگشت. سعدی. عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزۀ جادوی تو بود. حافظ. و رجوع به شور و ترکیبات آن شود
فتنه و غوغا و هیجان: الضجاج، المضاجّه، با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). ضوضاء، شور و شغب. (یادداشت مؤلف) : بتا تا چشم چون نرگس گشادی همه آفاق پر شور و شغب بود. عطار
فتنه و غوغا و هیجان: الضجاج، المضاجّه، با یکدیگر شور و شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی). ضوضاء، شور و شغب. (یادداشت مؤلف) : بتا تا چشم چون نرگس گشادی همه آفاق پر شور و شغب بود. عطار